معرفی وبلاگ
میخوام اینجا فقط حرف بزنم مهم نیست کسی بخونه یا نخونه ! مهم اینه که من حرفمو یه جا زدم ... ایمیل: hadismoon25@gmail.com
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 92653
تعداد نوشته ها : 92
تعداد نظرات : 27
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

چه نیروی هست تو این چندتا جمله خطبه که دو غریبه را اینجوری به هم نزدیک میکنه طوری که میگه:

 وقتی نیست مثل گل آفتابگردونم توروزهای ابری ...

خوشبخت بشی عزیزمهربونم

دسته ها :
چهارشنبه 1389/7/14 8:51

نمیخواهم به فعل ماضی فکر کنم در انتظار فعل مستقبل میمانم ...

دسته ها :
چهارشنبه 1389/7/14 8:48

این پست رو به خاطر یه دوست مینویسم ...

بزرگترین افسوس انسان زمانی ست که می خواهد و نمیتواند و به یاد می آورد زمانی را که می توانست اما نخواست!

اگر همه آرزوها برآورده میشد، هیچ آرزویی برآورده نمیشد...

 

گاهی باید کم باشی تا کمبودت احساس شه ، نه اینکه نباشی تا نبودت عادت شه !

دسته ها :
پنج شنبه 1389/7/8 12:4

امشب کودکی میشوم و قبل از خواب همه نگرانی ها ، تشویش ها  و مشکلاتم را یک به یک به دامان تو میگذارم ، همه را به تو مسپارم و رهایشان میکنم ، حال مرا در آغوش پرمهرت بگیر و آرامش را به من عطا کن !

دسته ها :
پنج شنبه 1389/7/8 12:2

خدایا بادا که خواست تو و نه خواست من تحقق پذیرد.

دسته ها :
پنج شنبه 1389/7/8 12:1

خداوند چهار پاسخ برای دعاهای ما دارد :

نخستین پاسخ او مثبت است و خواست ما را اجابت می کند ،

گاهی پاسخ خدا به دعاهایمان منفی است که در آن رحمتی نهفته است ،

سومین پاسخ خدا « منتظر باش » است که حکمت بزرگی در آن نهفته است ،

و چهارمین پاسخ خدا این است : « بنده من چیز بهتری برایت هست »

خدای من ، منتظر چیز بهتری که برایم میخواهی می مانم ...

دسته ها :
پنج شنبه 1389/7/8 11:56

گاهی هرچقدر هم بگی یا ستار العیوب ، فایده نداره و یه دفعه خطای آدم آشکار میشه و چیزی که از دست میره آبروست!

شاید اونقدر گستاخیم که راه دیگه ای جز بردن آبرو برای ادب کردن ما وجود نداره ، یا شاید هم بهتره همین اولش آبرومونو بره تا بیشتر خطا نکنیم ، نمیدونم ! هرچی هست حکمتی توشه !

دسته ها :
پنج شنبه 1389/7/8 11:52

 بزرگ مرد خونه نارنجی:

در رابطه با خدا تکلیف گرا باشید نه نتیجه گرا!

یعنی تو تکلیفت رو درست انجام بده نتیجه دست خداست ممکنه مطابق خواسته تو یا برخلاف اون باشه در هر دو صورت تکلیفت رو انجام بده !


دسته ها :
دوشنبه 1389/7/5 11:56

در رو بازکرد مثل دفعه قبل با لباسهای اتو کشیده و مرتب و کفشای واکس زده ، چه احوالپرسی گرمی !

وارد خونه نارنجی شدیم !

مرد جانباز و زن ایثارگر!

معرفت تو حرفاشون موج میزد با اشعار عرفانی و آیات قرآن شاید میخواست رو قلب سخت من اثر بذاره شاید میخواست  روح سرکشم رو آروم کنه ، شاید میخواست کمکم کنه ...

تو خونه نارنجی ، حرفای پسرشیمیایی و بانو مدام برام تداعی میشد ، اون چیزایی رو که تو پستهای وبلاگ رنگ آه میخوندم حالا با دو تا چشمام میدیدم ...

از اون روز تا حالا به این فکر میکنم که چه توانی داره بانوی خونه نارنجی؟!!

واقعا جنس این آدما از چیه ؟ جنس من از چیه ؟ من چی میفهمم از اونها ؟    

تو خونه نارنجی همه چیز اصل اصل بود ناب و خالص ! زندگی واقعی ، عشق حقیقی ، ایثار بدون ریا  و یه عالمه چیزای قشنگ که فقط تو خونه های نارنجی پیدا میشه !

چه لحظات قشنگی اونجا داشتم ...

 خداحافظ خونه نارنجی ، خداحافظ مرد ویلچرنشین خونه و بانوی مهربونی ها ، خداحافظ.

دسته ها :
يکشنبه 1389/7/4 11:33
X