دلم بقيع را بهانه ميگيرد ، به تمناي چشم ميروم تا ببارد و آرامَش كند...
مادر زيبائيها مدد...
3 روز مهمان آقاي مهربانيها علي ابن موسي الرضا (ع ) بودم ...
باور نميكنم اينچنين با من مهربان باشي ، با من كه بدسيرت و بدكردار اما عاشقم !
مهربان من ، مهرباني ات را خرج كسي ميكني كه لياقت ندارد ، لايق اين همه لطفت نيستم آقا...
خدايا بهشت روي زمين را روزي بنده ناپاكت كرده اي تا بفهمد بزرگيت را؟
فهميدم ، فهميدم كه الهي لا تكلني نفسي طرفه عينا ابدا هايي كه گفتم را شنيدي !
خديا قطره اي معرفت عنايت فرما ...
خدايا هدايت را روزي ما بگردان...
جنگلهاي بكر گيلان و آواز پرنده هاش ، درياي آروم و آبي و سكوت قشنگ كنار ساحل ، كوههاي سرسبز ، دشتهاي پر از گل شقايق وحشي ، قدم زدن زير بارون بهاري ، مردم صاف و ساده و بي كينه و ...
اينهمه زيبايي !!! چطور ميشه از همچين جايي متنفر بود ؟ اونم تا اين حد !!!
نوروز امسال رو با خليج فارس و مردم بندرعباس گذروندم با اينكه دومين بار بود كه به اونجا سفر ميكردم اما بازم جالب و هيجان انگيز بود اگرچه به ميل خودم نرفتم و دوست داشتم امسال عيد خونه باشم اما چشمهاي مامان ميگفت كه بايد برم ...
در هرصورت رفتم جنوب و نوروز 1390 هم گذشت ...
از فردا هم دوباره كار و كار و كار...